بسم الرب الرحيم





بسم الرب الرحيم





ديرگاهي است كه در اين تنهايي رنگ خاموشي در طرح لب است


بانگي از دور مرا مي خواند


ليك پاهايم در قير شب است





چند سال پيش يه وبلاگ داشتم به اسم پسرهاي بلوار كه البته بيشتر در مورد دوست هام توش مطلب مي نوشتم منتها شرايط توي

اين سالها باعث شد كه اين مختصر خلوت رو هم مثل ساير چيزهاي ديگه اي كه يه زماني داشتم از دست بدم

هميشه وقتي به وبلاگ نويسي مجدد فكر مي كردم گرفتاري هاي متعدد و مشغله فراون رو بهانهّ قابل قبولي

براي شروع نكردن مي دونستم

اما شايد بشه گفت كه آشنايي با دكتر زارع و شخصيت جالب ايشون و مخصوصاً وبلاگ معروفشون هم

بهترين مشوق براي شروع بود ،