شاه جامعه شناس


کمتر دوره ای از تاریخ بوده است که اصحاب علم و هنر در قالب مکان ساکن بوده باشند و در آسایش و آرامش کامل سرگرم کار خویش باشند و آفرینش خلاقه. تاریخ هنر هم یک رنسانس به یاد دارد. از در به دری و آوارگی بوعلی و ابوریحان بگیرید تا چاپلین و کوندرا. گاهی میل به جاری بودن و کشف دنیاهای ناشناخته باعث این هجرت بوده است و گاهی جبر زمانه مزید برعلت. این میان همیشه چیزی کم بوده است و برای قرن ها، خواص در حال گریز. حال گاهی این تبعیدهای خود خواسته مایه شکوفایی و آفرینش دوچندان شده است همچون: پیکاسو، دالی، گوگن، کیشولوفسکی و پولانسکی و گاه به قیمت نابودی یک استعداد نوظهور تمام شده. متاسفانه در بین نمونه های فیلمساز این دسته، کم نیستند مثال های ایرانی که آزادی بیان و هزار نوع آزادی به دست آمده ی دیگر در آن سوی مرزها، نتوانسته به تکرار دوران اوج آنها بیانجامد. یادی کنیم از فریدون گَله، سهراب شهید ثالت، امیر نادری، پرویز كیمیاوی، رضا بدیعی و محسن مخملباف که این سطور، مقدمه ای بود برای صحبت کردن درباره ی  یکی از آثار ماندگارش، " ناصرالدین شاه آکتور سینما".
بی شک، محسن مخملباف بی بهره نبود از استعداد و پتانسیلی که راه را به سرعت برایش گشود و او را از تجربه های ساده و بسیار خام نخستین به تکامل و بلوغ هنری رساند. همان سرعتی که شاید بی تاثیر نبوده باشد در رسیدنش به نقطه کنونی. " ناصرالدین شاه آکتور سینما " فیلمی مهم و تاثیرگذار است که با طنزی ظریف، عمیق و خلاقه از جنس طنزهای نقادانه ی  جمالزاده ها و ابوالقاسم حالت ها و دهخداها و صابری ها، حرف های زیادی برای گفتن دارد. فیلمی پیشرو که تمام قد به ستایش و احترام به سینمای ایران ایستاده است. " ناصرالدین شاه آکتور سینما " فیلمی هوشمندانه و پر از اشاره ها و کنایه های ظریف است که در زمان خود نتوانست آنچنان که باید با مخاطبان ارتباط برقرار کند، شاید به این خاطر که فیلم برای مخاطبان آن دوره ی سینمای مخملباف کمی غیر قابل پیش بینی بود، مخاطبانی که عادت نداشتند پا به پای فیلم ساز پیش بروند و به همان "بای سیکل ران" و "هنرپیشه" راضی بودند. این فیلم، بسیار جلوتر از زمان خود و به شیوه ی ظریف طنزهای طناز ایرانی برایمان از خودمان می گوید و شاید حالا که تعجب و غافلگیریمان با فیلم های متاخر مخملباف بکلی از بین رفته، خالی از لطف نباشد تماشای مجدد آن.
" ناصرالدین شاه آکتور سینما " فیلمیست خودمانی که برای آنهایی که به سینمای ایران و زبان آن آشنایی دارند، از ایران و ایرانی می گوید، با زبانی آمیخته با تصویر و موسیقی. عشق و ادای دین فیلمساز به سینمای این مرز و بوم در جای جای فیلم رخ نمایی می کند. پیش از آن عزت ا.. انتظامی، چندین مرتبه ناصرالدین شاه سینمای ایران شده بود، اما این ناصرالدین شاه چیز دیگر است. به معنای واقعی کلمه یک شاه و سلطان، شاهی که نماد یک ملت است و از زوایای مختلف برایمان از خصوصیات آن ملت می گوید. شاهی که در نهایت شوخ طبعی، یک جامعه شناس خبره است. به عنوان یک ایرانی می توانیم دراین شاه بنگریم و خود را ببینیم در طول تاریخ.
" ناصرالدین شاه آکتور سینما "  از آن دسته فیلم هایست که تاریخ مصرف ندارند، چراکه برایمان از خودمان می گویند، از عشق هایمان، از قهرمان هایمان، از سیاستمدارانمان، از روشنفکرانمان و از مردممان و آنچه که  فارق از افسانه پردازیها و خیال پردازی ها، در حقیقت محض تاریخ بودیم وانجام داده ایم. از شاهی که همیشه سرگرم کار دیگر است و ملیجکی که بیش از همه می داند و عکاس باشی که همیشه در سختی و تنگنای گردن زدن است. کدام کتاب و مقاله و رساله ای می توانست بهتر و رساتر ازسکانس مربوط به حمام و ورود قیصر، از تاریخمان بگوید و ما را به نقد بکشد؟ به گذشته ی این سرزمین نگاه کنید، همیشه کسانی را خواهید یافت که " امیر کبیر" ها را از میان برداشته اند و صلاح را در آن دیده اند که ناموس ملت را به امثال " قیصر"ها بسپارند.
در این فیلم کلام و دیالوگ با تصویری همراه می شود که خود یک دنیا حرف برای گفتن دارد، اگر شنوا باشید. در" ناصرالدین شاه آکتور سینما " پشت هر سکانس یک فیلم کامل قرار دارد و مخملباف بازی ظریفی را شروع می کند. او از تمام پتانسیل سینمای ایران برای گفتن حرفش استفاده می کند. فیلم مخملباف از مجموعه ی بهترین و به یادماندنی ترین شخصیت ها و دیالوگ های تاریخ سینمای ایران بهره می برد. باید "جامعه شناسی خودمانی" احسان نراقی را خوانده باشید، باید درباره "سرره ی ناصری" شنیده باشید، باید "رگبار" بیضایی را دیده باشید، باید "طبیعت بیجان" شهید ثالث را دیده باشید، باید "دختر لر" و "گنج قارون" و "بای سیکل ران" و "پرده آخر" و "قیصر" و " ناخدا خورشید" و "گوزن ها" و "کندو" و "سوته دلان" و "خانه ی دوست کجاست" و " گاو" داریوش مهرجویی را دیده باشید تا بدانید از چه حرف می زنم.
ناصرالدین شاه: من قبله ی عالم نیستم، من گاو مشت حسنم.
ملیجک: این را همه می دانند قبله ی عالم، اما جرات گفتنش را ندارند.
و در آخر بیائید آرزوهای خوب کنیم برای محسن و سمیرا مخملباف، گلشیفته فرهانی و بهمن قبادی و دعا کنیم که سایه ی هنر امثال رحمانیان، فرهادی، کیارستمی، شفیعی کدکنی و بیضایی بزرگ از سر این سرزمین کم نشود. 
مصطفی موسوی پائیز 91