مرا جای خودم بگذار



مرا جای خودم بگذار
خودت را جای گهواره ....
و آغوشی تسلا بخش
کنارم باش همواره....

با مدعی نگوئید

با مدعی نگوئید اسرار عشق و مستی
تا بی خبر بماند در رنج خودپرستی

و ای کاش هرگز ندیده بودمت...

ای کاش هرگز بر نگشته بودم
و دستانی را که در خاطره ام
 پرستیدنی، رها مانده بود...
در دستان غریبه ای نامحرم
به تاراج رفته نمی دیدم...

ای کاش هرگز نرفته بودم
تا زخم دوریت و زجر کنایه های انتقامت
ویران کند خاطره ای را
که به یادگار ساخته بودم
 از روزهای  زندگی کردنم

 و ای کاش هرگز ندیده بودمت...
تا حرمت حریم تنهاییم شکسته شود
به نگاهی چنین سست و حقیر و بی اعتبار...

 م م