حتا صدای قلبم هم نمی آمد



می‌دانی؟

حتا صدای قلبم هم نمی‌آمد

انگار همه‌اش را برای نفس‌هایت شمرده باشم

حالا تمام شده بود...


نه اینکه ترسیده باشم، نه

فقط می‌خواستم بگویم چرا نصف شب پاشدم

و رفتم زیر تخت خوابیدم

که خدا

مرا بی تو نبیند ...



عباس معروفی

با مرام

نازنین روزهای سخت
لحظه ای از کنار من گذشت

با مرام از کنار ما به خنده ای گذر مکن
در جواب خواهشم، حرف عوض مکن

لحظه ای در کنار من بمان و مرد باش
مردِ مرد که نه، لااقل شبیه مرد باش
مرد سخت روزهای سرد کمی عوض شده
شل تر، بهانه گیرتر، مشنگ تر شده

دنیای سوفی


امروز بعد از حدود 5 ماه کتاب دنیای سوفی رو تموم کردم. دنیای سوفی یک کتاب فلسفی – داستانی از ژوستین گاردر نروژیست که قبلاً هم در مورد کارهای این نویسنده و ارادتم نسبت به ایشون نوشته بودم. گاردر توی این کتاب با ارجاع به این سخن گوته که میگه:" کسی که از حاصل 3000 سال تفکر بهره ای نبرد، در تنگ دستی بسر می برد" تاریخ فلسفه رو از اساطیر و فیلسوفان طبیعی پیش از سقراط تا کانت و دکارت هگل و مارکس و فروید در قالب داستانی مهیج و به صورتی بسیار ساده بیان میکنه که حتی برای کسایی که مثل من IQ فلسفی هم ندارند، قابل فهمه. روی هم رفته با خوندن این کتاب آدم کلی چیز یاد می گیره و تازه می فهمه توی این دنیا چه خبر بوده و هر کدوم از این شخصیت های بزرگ تاریخی که احتمالاً تا به حال فقط اسمشون رو شنیدیم، چکاره بودن و حرف حسابشون چی بوده. گرچه این کتاب 600 صفحه داره اما از حجمش نترسید چون گاردر از جمله ی اون نویسنده هایست که بسیار روان می نویسه و در نتیجه سرعت خواندن نوشته هاش هم سریعه. اگه می بینید که5 ماه طول کشید تا من این کتاب رو بخونم، بخاطر اینه که اصولاً بنده نمی تونم مثل بچه ی آدم یه کتاب و تموم کنم و بعد برم سراغ بعدی و در طول خوندن این کتاب هفت هشت تا کتاب دیگه رو تموم کردم. برای اینکه احیاناً غلو نکرده باشم بگذارید اسم ببرم. کتاب هایی که توی این مدت و همزمان با خوندن دنیای سوفی تموم کردم عبارتند از: 1- بدون لهجه خندین، فیروزه جزایر دوما 2- کمدیهای کیهانی، ایتالو کالوینو 3- یک زن بدبخت، ریچارد براتیگان 4- دیدن دختر صد در صد دلخواه در صبح زیبای ماه آوریل، هاروکی موراکامی 5- خداحافظ گری کوپر، رومن گری 6- شازده کوچولو، دو سنت اگزوپری 7- شاهزاده ی سرزمین عشق، دو سنت اگزو پری 8- مردی بدون وطن، کورت ونه گات 9- روی ماه خداوند را ببوس، مصطفی مستور 10 – زندگی در پیش رو، رومن گری 11- دو قرن سکوت، زرین کوب 12- اقلیت، فاضل نظری. خودمم تا الان که نشمرده بودمشون فکر نمی کردم اینقدر بشن. با احتساب خود دنیای سوفی میشه سیزده تا که میکنه به عبارتی حدود دوتا و خورده ای کتاب در هر ماه. یادم باشه بعداً درباره بعضهاشون که بهتر بودن یه چیزایی بنویسم. حالا بریم سر اصل مطلب و قسمتی از این کتاب بسیار معروف که در باره ی اندیشه های سورن کرکه گور صحبت میکنه: " وقتی به کسی بدی کردی هرگز نمی دانی تو را بخشیده است یا نه. پس این برای تو اهمیت وجودی دارد. موضوعی است که سخت در فکرش هستی. همین طور نمی توانی بفهمی که آیا کسی تو را دوست دارد یا نه. این چیزیست که فقط می توان امید و باور داشت. و این چیزها برای ما مهم تر است تا اینکه مجموع زاویه های مثلث 180 درجه است. در گرما گرم اولین بوسه، آدم که به قانون علیت و یا شیوه های ادراک حسی نمی اندیشد. در مسائل مذهبی ایمان مهمترین عامل است. کرکه گور نوشت: اگر قادر بودم خدا را به طور عینی دریابم، باورش نمی کردم، ولی دقیقاً چون نمی توانم این کار را بکنم، باید او را باور بدارم. اگر می خواهم ایمان خود را از دست ندهم، باید پیوسته این تردید عینی را دو دستی بچسبم، تا آنکه در ژرف ژرفنا، در عمق هفتاد هزار پایی، ایمانم را همچنان مصون نگاه دارم."

کی میرسد باران


قاصد روزان ابری، داروک!

کی میرسد باران