خدایا چرا مرا بی پوست آفریدی؟

" چرا می ترسم زندگی کنم، منی که عاشق زندگی و زیبایی  تن و رنگ های شاد زمین و آسمان و دریا هستم؟ چرا از عشق می ترسم، منی که عاشق عشقم؟ چرا باید برای اینکه ترحم کنم باید به طعنه زدن تظاهر کنم؟ چرا باید اینقدر از قدرتم شرمنده و از ناتوانیم مغرور باشم؟ چرا باید همچون مجرمان در قفس زندگی کنم، بزنم و متنفر باشم، منی که آرامش و دوستی را دوست دارم؟... ای خدا ، چرا مرا بی پوست آفریدی، تا برای اینکه لمس کنم یا لمسم کنند باید زره بپوشم؟..."

تکه ای از نمایشنامه " خداوندگار براون" اثر بزرگ مرد تاریخ تئاتر، یوجین اونیل