منهای دو




در یک کلام، منهای دوی رشیدی از اون تیپ کارهایست که بعد از دیدنش به آدم احساس حماقت دست نمیده. سرگرم کننده و خوب.
داستان کار خیلی شبیه به فیلمی بود به اسم Bucket List ( فکر کنم 2006 یا 2007 ) که توی اون فیلم مورگان فریمن و جک نیکلسن نقش دو تا پیرمرد در آستانه ی مرگ رو بازی می کنن. البته پیر مردهای اون فیلم بعد از اینکه می فهمن وقت زیادی براشون باقی نمونده، یه Bucket List (لیست آرزوها و کارهایی رو که همیشه دوست داشتن انجام بدن) تهیه می کنند و از بیمارستان می زنن بیرون تا آخرین شانسشون رو امتحان کنند. در مقایسه باید بگم که شباهت دو تا کار بیشتر از خط کلی و فرم داستان است و روح حاکم بر کار و حرف اصلی هر دو اثر کاملاً مشابه است. آدم داستانی در مورد مرگ و نیستی می شنود و در عین حال به زندگی و بودن فکر می کند. در انتهای تماشای کار یه نوع حس امید و زندگی توی آدم باقی می مونه. گرچه درباره ی پایان و خاتمه ی دو زندگی با ما صحبت می کنند اما ما به آینه و ادامه می اندیشیم.
به نظر من این انتقال حس امید در فیلم بهتر از آب در اومده بود تا کار رشیدی. توی فیلم با نوشتن اون لیست این مفهوم در سرتاسر فیلم و به نوعی یکنواخت تر و البته غیر مستقیم تر به مخاطب منتقل می شد و در عوض توی منهای دو این بار توی پرده ی آخر و دیالوگ های پگاه آهنگرانی متمرکز شده بود. به نظر من این یه کم کار رو شعاری کرده بود اونقدر که فقط کم بود بعد از دیالوگ های پگاه، اون آهنگ محمد اصفهانی که میگه: " ای ساحل آرامشم سوی تو پر می کشم ..." رو هم پخش می کردند.
حسن معجونی و سیامک صفری که این روزها توی اوجند، عالی بودند.
لیلی رشیدی، همون لیلی رشیدی مکاشفه و پرفسور بوبوس بود – البته توی بوبوس پارتنرش، ستاره پسیانی به بازیش خیلی کمک می کرد.
باران کوثری (مثل هانیه توسلی توی بوبوس) نشون داد که برای تئاتر ساخته نشده. یه جور دستپاچگی رو می شد توی بازیش دید.
پگاه خوب بود. یعنی اگه بخوام بهتر بگم خوب انتخاب شده بود ( برای نقشی که پیش تر قرار بود لیلا حاتمی بازی کنه و برای همین هم 2 ماه با گروه تمرین کرده بود).
گرچه محافضه کار بودن برای آدمی به سن و سال رشیدی (که یه مسئولیتی هم در تئاتر داره) عیب محسوب نمی شه، اما او هم به نوبه خودش تیکه ی سیاسیش رو انداخت. اونجایی که توی سالن رقص مرد همراه دختر رقصنده به پیرمرد میگه: اما آقا من فقط چند دقیقه جام رو به شما قرض دادم و سیامک صفری جواب می ده که: ای آقا! کی این روزها سر جای خودشه، که تو سر جات باشی؟
روی هم رفته کار خوبی بود، خوشمان آمد.