از روزهای قهوه و کتاب و فیلم- کوندرا


میلان کوندرا یکی از اون نویسنده هایی که روان و سلیس می نویسه و سبک نوشتنش با حوصله نسل ماهوارهای قرن 21 جور در می یاد. من اغلب کتاب های کوندرا رو توی رده ی 15 تا 20 صفحه در ساعت طبقه بندی میکنم ( حداقل دوستان که باید تا حالا با این اصطلاحات من آشنا شده باشن) البته از این لحاظ به پای کارهایی مثل ناطور دشت سلینجر نمی رسند ولی یه چیزی تو مایه های کارهای گاردر هستن.
گرچه ما ایرانی ها اغلب میلان کوندرا رو با " بار هستی " ( که در اصل هم اسمش سبکی تحمل ناپذیر وجود هست ) می شناسیم ، ولی تو دنیا کارهایی مثل " زندگی جای دیگر است" ، " والس خداحافظی" و " خنده و فراموشی" ، طرفداران بیشتری دارند.
در سالهای اخیر کارهای زیادی از کوندرا توی ایران منتشر شده که بیشترشون هم با ترجمه خانم فروغ پوریاوری و توسط انتشارات روشنگران و مطالعات زنان ( همون انتشاراتی که کارهای بیضایی رو چاپ می کنه) منتشر شدن.
حالا اگه من بخوام کار فرهنگی بکنم و چندتا از کارهای کوندرا رو برای خوندن معرفی کنم ( قابل توجه جناب استاد نوید)، اول کتاب " شوخی" رو معرفی می کنم که کتابی عاشقانه است و از کتاب های اولیه ی کوندراست که زمانی که هنوز توی چک واسلواکی بوده نوشته، از کتاب های دیگه ی خوب این دوره ی کوندرا، کتاب " ژاک و اربابش" هست که اون رو هم (البته اگه گیر آوردید) بخونید.ژاک و اربابش در واقع یک نمایش نامه ی کمدی است که کوندرا از روی" ژاک قضا و قدری " دنی دیدرو (Denis Diderot) نوشته. صحنه پردازی و طنز امروزی و فوق العاده ای داره.
"مهمانی خداحافظی" که میگن تلخ ترین کتاب کوندراست رو هم من خیلی پسندیدم، تازه اصلاٌ هم اینطور که میگن نیست. " بارهستی " از کارهای جدی تر کندراست که بار فلسفی زیادتری داره. در مورد باقی کارهای چاپ شده هم باید بگم با وجود اینکه خود کوندرا " عشق ها و خنده ها " رو محبوب ترین کتابش می دونه ، اگر من جای مترجم یعنی خانم پوریاوری بودم کاری رو که آقای پرویز دوایی در مورد ترجمه ی باقی کارهای هرابال ( بجز تنهایی پرهیاهو) کرد، می کردم و هرگز کتابی رو که می دونستم بعد از ترجمه شدیداٌ باید سانسور بشه رو ترجمه نمی کردم. سانسور شدید عشق ها و خنده های چاپ شده به شدت روی محتوای کتاب تاثیر گذاشته و اونو بی سرو ته و تکه تکه کرده.
از کارهای جدید تر کوندرا " بی خبری" و " وصایای تحریف شده " هستند، که بی خبری حول قضیه ی اشغال پراگ می گرده و مثل بقیه کارهای کوندرا پر از نقطه نظرات سیاسی ایشون هست ( من زیاد خوشم نیومد). وصایای تحریف شده هم دیگه خیلی تخصصیه و بیشتر به درد ادبیاتی ها می خوره و کسانی هم که دغدغه نوشتن دارن می تونن ازش به عنوان کتاب درسی استفاده کنن.
کتاب های مهم دیگه کوندرا که به فارسی ترجمه شدن ولی من هنوز نخوندمشون هم عبارتند از :
کلاه کلمنتس – ترجمه احمد میر اعلایی، خنده و فراموشی- فروغ پوریاوری، آهستگی- نیما زاغیان و زندگی جای دیگری است – پانته آ مهاجر. خوب جناب اسلو موشن خان فکر کنم برای چند ماهی سر کارت گذاشته باشم، حالا می خوام یه تکه از کتاب شوخی جناب کوندرا رو اینجا نقل کنم ( البته عیناٌ):
(( آدمهایی هستند که ادعا میکنند که عاشق بشریتند، در عین حال دیگرانی هم وجود دارند که به آنها ایراد می گیرند و می گویند که، تنها می توانیم آدمها را یه صیغه ی مفرد، یعنی این آدم یا آن آدم را، دوست داشته باشیم. من موافق دیدگاه اخیر هستم و این را هم به آن می افزایم که هر کس به درد عشق می خورد ، به درد نفرت هم می خورد. بشر موجودی است که آرزوی تعادل دارد، او با مصیبتی را که بر پشتش انباشته می شود با با نفرت خود به حال موازنه در می آورد. اما سعی کنید نفرت خود را روی تجریدهای محض – بیعدالتی، تعصب ، ظلم- متمرکز کنید، یا اگر آن قدر جلو رفته اید که در نظرتان اصول بشری به خودی خود ارزش نفرت را دارند، سعی کنید از بشریت متنفر بشوید!
آن همه نفرت از ظرفیت بشر فرا تر می رود و در نتیجه تنها راهی که بشر می تواند به وسیله آن خشم خود را تخفیف بدهد ( بشری که از قدرت محدود خود آگاه است) این است که آن را روی یک نفر متمرکز کند.))


شوخی – میلان کوندرا