کیارستمی – مایه ننگ یا افتخار؟


همیشه بین اونهایی که سینما رو یکم جدی تر دنبال می کنند این بحث وجود داشته که بالخره کیارستمی رو اونطور که خارجی ها میگن و به عنوان فیلمساز بزرگ صاحب سبک بشناسن یا به قول بعضی از این منتقدین داخلی، یک فیلمساز وطن فروش که صرفاٌ برای ذائقه ی جشنواره های خارجی فیلم می سازه و در این راه هم ایرانی ها رو موجوداتی ماقبل تاریخ و عقب مونده نشون می ده.
میشه گفت که این موج نقطه نظر های این چنینی در مورد کیارستمی بر میگرده به جبه گیری که شاید برای اولین توسط مرحوم آوینی در مقابل سینمای کیارستمی ( اون هم با فیلم " زندگی و دیگر هیچ" ) اتخاذ شد و بعد از اون هم ادامه ی این نوع نگاه توسط منتقدین همسو با سیستم فرهنگی کشور ، باعث مهجور شدن این فیلمساز بین المللی در کشور خودش شد. من فکر می کنم نوع برخورد مرحوم آوینی با سینمای کیارستمی تا اندازه ی زیادی به جو حاکم در اون زمان بر می گرده و با توجه به نوع سینمای کیارستمی که درکش کمی زمان بره ، من فکر میکنم که ایشون اکر الان بودند نظر دیگری داشتن.
شاید وقتی که کیارستمی رو به در بین اعضای هیئت داوران جشنواره های معتبری مثل کن می بینیم و یا اسم او رو به عنوان مهمترین فیلمساز دهه ی 90 جهان می شنویم، از اونجایی که ما ایرانی ها خودمون اهل اغراق کردن هستیم، ممکنه باور نکنیم که مدیران بعضی از این فستیوال ها و جشنواره ها در دعوت کردن از کیارستمی اصرار می کنن تا به این وسیله به جشنوارشون اعتبار و رونق بدن. ولی اگر کمی به عقب تر برگردیم ، یعنی نخل طلای کن 96 (که کم هم الکی نیست و خیلی از فلیمساز های اسکار گرفته در حسرتش موندن) یعنی کلی اعتبار برای سینمای ایران. حالا تازه شاید بتونیم نشست و برخاست های جناب عباس خان رو با کوروساوا ( بزرگترین فیلمساز آسیایی تاریخ سینما، یعنی همونیکه اسپیلبرگ میگه فیلم برداری فیلمی رو شروع نمیکنه مگه كه اول یک بار هفت سامورایی کوروساوا رو ببینه) ، اسکورسیزی ، کن لوچ، تارانتینو، ژان لوک گدار و بینوش رو بتونیم باور کنیم .
حالا واقعاٌ کدوم یکی از این برداشت ها رو باید باور کرد؟
شاید وقتی که برای بار اول با فیلمی از کیارستمی رو برو بشیم چیز خاصی دستگیرمون نشه و حتی قدری هم دچار دلزدگی بشیم، ولی این می تونه اولاٌ به دلیل انتظاری که با شنیدن این تعریف و تمجیدها توی ذهن خودمون درست کردیم باشه و ثانیاٌ این موضوع که جنس سینمای کیارستمی طوریه که کمی زمان و مقدمه برای همراه شدن با نگاه فیلمساز نیاز داره. در مواجه با کارهای کیارستمی باید به چند نکته توجه کرد: اولاٌ که سینما ( و کلاٌ مقولات هنری ) یک چیز سلیقه ای است و همه قرار نیست که از یک فیلم خوششون بیاد و با اون ارتباط برقرار کنن. اگر که اینطور بود که یک نفر میومد یه فیلمی می ساخت که همه از اون فیلم خوششون می اومد ودیگه کسی هم نمی تونست که فیلم دیگری بسازه و اصلاٌ اونوقت دیگه سینما بوجود نمی اومد. یا به قول معروف همونطور که راههای زیادی برای رسیدن به خدا وجود داره، راههای مختلفی هم برای لذت بردن از زیبایی و هنر وجود داره و مهم اینه که کدوم راه برای شما مناسب تره و به نوع نگاه شما نزدیک تر.
در مورد کارهای کیارستمی هم باید بگم که از یک زیبایی شناسی بخصوص بهره میگیرند. یک زیبایی توام با سادگی مثل تابلوهای خلوت سپهری. فیلم های کیارستمی یه جورایی سهل و ممتنع اند، فرم و ظاهر ساده اما محتوای خفن.
اصولاٌ سینمای کیارستمی به صورت تجربي و با این فلسفه شکل گرفته که حالا که امکانات ساخت فیلم های پر زرق و برق هالیوودی رو نداریم، باید روی شکل و نوع حرفی که می خواهیم بزنیم کار کنیم و مثل سایر فیلم سازان موج نو خودش رو در مقابل سینمای هالیوود می دونه. و برای همین هم برای محتوا سراغ خیام و فروغ و سپهری رفته و در فرم هم به شکل ساده ی خاص خودش رسیده.
چند وقت پیش داشتم توی ذهنم فیلم های مخملباف رو مرور می کردم . از توبه ی نصوح، بایکوت، بایسیکل ران، دست فروش، هنر پیشه، گبه ، نوبت عاشقی، سینما سینماست و ناصرالدین شاه آکتور سینما تا جنسيت و فلسفه و آواز مورچه ها. ولی در نهایت من که نتونستن به جز تغییرات شدید جهان بینی فیلم ساز و حرفه اي تر شدن او، چیز دیگه رو کشف کنم ، منظورم یه زیبایی شناسی مشخص و سبک فیلم سازی خاصه.
حالا در مقایسه، سینمای کیارستمی یه جورایی حساب کتاب داره و روی یک اصول و چارچوب خاصی حرکت می کنه. مثلاٌ فیلم های خانه ی دوست کجاست، کلوزاپ، مشق شب، زیر درختان زیتون، طعم گیلاس و باد ما را خواهد برد. حداقل زیبایی شناسی فیلمساز توی همشون ثابته.
حالا برای اینکه بحث و یکم عینی تر کنم و بگم که How dfferent Kiarostami is میرم سراغ فیلم متاخر استاد، يعني " شیرین" ( البته متاخر. قبل از کپی برابر اصل).
فیلم اینطور شروع میشه که ما کلوزآپ خانم هایی رو می بینیم که توی یه سینما نشستن و دارن فیلمی رو تماشا می کنند. ولی برخلاف انتظار بیننده ، هیچ صحنه ای از اون فیلم نشون داده نمیشه و تا انتهای فیلم ما فقط صدای فیلم رو می شنویم و نماهای بسته ای از چهره ی تماشاگران این فیلم رو می بینیم.
ایده ی اولیه ساخت فیلم بر میگرده به زمان جوانی جناب کیارستمی و وقت هایی که ایشون برای تماشای فیلم به سینما می رفتن، اما بجای فیلم چهره ی بیننده ها رو تماشا می کردند. یعنی تماشا کردن تماشاگران.
تا همینجای کار، یعنی ساختن فیلمی که بازیگرانش رو اصلاٌ نمی بینیم ( در واقع فیلمی که می شنویم) و اون انتقال احساسات به مخاطب از طریق تصویر که از دلایل شکل گیری سینماست، اینبار نه به طور مستقیم و از طریق تماشای صحنه های فیلم، بلکه با واسطه و از طریق مشاهده ی واکنش های تماشاگران فیلم، به مخاطب منتقل میشه، خودش در عالم سینما منحصر به فرد بوده و تا به حال به عقل جن هم نرسیده بوده.
حالا اگر بخواهیم به نقطه نظرات علمای فن و صاحب نظران محترم که اینبار بر خلاف دفعات قبل همگی ، چه مخالف و چه موافق، فیلم رو تحسین کردند، بپردازیم باید بگیم. که برخی هوشمندی فیلمساز رو که تونسته بود راهی برای ساختن داستان عاشقانه ی خسرو و شیرین ( که در شرایط حاضر امکان ساختنش به صورت آنچنانی وجود ندارد) پیدا کند ، رو ستودند. و برخی هم از موسیقی فیلم، متن کم نظیر، دوبله ی فوق العاده و صدا گذاری استثنایی گرفته تا منظورها و اشارات سیاسی فیلم ساز از نورپردازی ، نشان دادن همایون ارشادی در صندلی های پشتی یا به تصویر کشیدن فک پایین جعفر پناهی در پس زمینه(جلل خالق!) رو تحسین کردند.
اما نکته ی اساسی که در واقع همون چیزیست که کیارستمی رو منحصر بفرد می کنه، طرز ساختن این فیلمه. کیارستمی طبق روش خودش برای این فیلم هم سناریوی از پیش نوشته شده ای نداشته و ماجرا از زمانی شروع میشه که از هنر پیشه های مختلف به نوبت دعوت می کرده که به محل فیلم برداری بیان و روی یک صندلی، مقابل دوربین بنشینند. بعد کیارستمی از هر کدوم از این هنرپیشه ها میخواهد که به کاغذ سفیدی که مقابلشون بوده یا شکلی که روی اون کشیده بوده ( مثل شکل پایین) طبق حالت خاصی نگاه کنند یا اینکه توی ذهنشون برای خودشون یه فیلم تعریف کنن و یا به یک ماجرای عاشقانه ای که قبلاٌ توی زندگیشون داشتن فکر کنند و بعد هم برای حدود 6 دقیقه از هر کدومشون فیلم می گیره. بعد از اینکه حدود 7-8 ماه به همین طریق فیلم برداری می کنه، تازه میشینه ببینه که با این تصویرها چکار باید بکنه.

به قول خود کیا رستمی، داستان فیلم زیاد براش مهم نبوده و حتی اولش به رومئو و ژولیت فکر میکرده و با شرکت صاحب امتیاز داستان هم مکاتبه می کنه اما چون حق کپی رایت داستان خیلی گرون بوده ، تصمیم میگیره که از خسرو شیرینی که خانم فریده ی گلبو نوشته استفاده کنه و دیالوگ ها رو هم جناب رحمانیان می نویسند.
کیارستمی که شیرین رو کامل ترین و سخت ترین فیلم خودش می دونه ( حدود 2 سال وقت صرف ساختن همین فیلم ظاهراٌ ساده شده) معتقده که باید این فیلم رو مثل یک سری پرتره از صورت افرادی که نمی شناسیمشون تماشا کرد و در ضمن حتماٌ هم باید یک بار فیلم رو بدون صدا دید.
خوب حالا باید بگم که بیخودی هم نیست که کسی مثل کوروساوا که اسپیلبرگ بهش میگه شکسپیر مجسم زمان ما، در مورد کیارستمی میگه : کلمات نمی تونند احساس من رو در مورد فیلم های کیارستمی بیان کنند ( فراموش نکنیم که این کوروساوا همونیه که سرجیو لئونه، تارکوفسکی، برگمان، فرانکو فلینی، برتولوچی، آلتمن، لومت، سام پکین پا، پولانسکی، اسکورسیزی، جرج لوکاس و کاپولا همه یا از ستایش کننده هاش بودند یا از تاثیر پذیرندهاش).
در نهایت باید بگم که گیرم که ما محور شرارت باشیم، ولی مرکز جهان که نیستیم تا همه ی دنیا از چیزهایی خوششون بیاید که ما خوشمون میاد. این کیارستمی هم اونقدرها آدم خطرناکی نیست که ما یه کاری بکنیم که مشهورترین فیلم ساز ایرانی در دنیا که خارجی ها تا حالا در موردش چندتا کتاب نوشتن و دوتا هم فیلم ساختن، جزو ناشناخته ترین ها توی کشور خودش باشه و حتی اکران فیلم هاش توی وطنش ممنوع باشه ( از 1997 تا حالا). یه نکته ی جالب دیگه هم وجود داره و اون هم اینکه بجز ايران تنها کشوری که مسولینش با کیارستمی دشمنی دارند، امریکاست که وقتی سال 2002 کیارستمی به دعوت دانشگاههای هاروارد و او هایو و برای شرکت در فیستیوال نیویورک میخواسته بره امریکا حتی بهش ویزا نمی دن.

نتیجه اخلاقی: فیلم ساخت و اصولاٌکارهای هنری از جمله ی کارهای مزخرفیه که آخرو عاقبت نداره، پس باید به دنبال کارهای شرافتمندانه تری مثل رانندگی کامیون یا کله پزی رفت.