تاب گیسو




آمدی با تاب گیسویت که بی تابم کنی


بی تابت شدم


زلف بر یک سو زدی تا که گرفتارم کنی


من گرفتارت شدم


تاب از حدی گذشت، تب از قدری گذشت


من سخت بیمارت شدم


هیچ عیاری به بالینم نیامد، تیمارم نکرد


سوختم، خاکستر شدم


آمدی با تاب گیسویت که رسوایم کنی


تاب رسوایی نبود


چون قطره در دریا شدم




م م