از روزهاي قهوه و كتاب - سلاخ خانه شماره پنج

این روزها، ادبیات آمریکای لاتین به شدت مد شده و نویسنده های برزیلی و آرژانتینی و کلمبیایی ، توی دنیا دارن خوب می تازند ، ولی هنوز، نویسندهای چک یه چیز دیگن. البته روسها هم در در مقایسه با زمان خودشون ، واقعاً محشرند ولی من شخصاً عاشق ادبیات چک هستم .
چند وقت پیش کتاب سلاخ خانه شماره پنج نوشته کورت ونه گات رو خوندم که به نظرم یه نمونه خوب آمریکاییه و برای همین هم یه تیکه از این کتاب رو اینجا آوردم:


گاوها ماق می کشند ،
کودک بیدار می شود ،
اما مسیح کوچک ،
هرگز گریه نمی کند .
روزواتر به او گفت :نام کتاب انجیل فضایی اثر کیگلور تراوت است . کتاب ، درباره مسافری از فضا بود ، این مسافر می خواست ، در صورت امکان ، بفهمد مسیحیان چرا به این آسانی دست به شقاوت می زنند ، از این رو تحقیق جامعی از مسیحیت به عمل آورد .
مسافر فضایی به این نتیجه رسید که این اشکال تا حدودی از سبک بی بندو بار قصه گویی عهد جدید ناشی می شود . به گمان او انجیل علاوه بر مباحث دیگر ، می خواهد به مردم بیاموزد که نسبت به دیگران حتی نسبت به پست ترین آدمیان فرو دست شفقت نشان دهند .اما آنچه انجیل در واقع می آموخت چنین بود :
پیش از آنکه کسی را به قتل برسانی ، مطمئن شو طرفت آدم بی کس و کاری باشد ، بله ،رسم روزگار چنین است .
مسافر فضایی می گفت عیب داستانهای مسیح این بود که مسیح علی رغم ظاهرش ، در واقع پسر نیرومند ترین شخصیت کائنات بود .
خوانندگان این موضوع را درک می کردند ، بنابر این وقتی به بخش مصلوب کردن او می رسیدند ، طبعاٌ به فکر فرو می رفتند و روزواتر این قسمت را دوباره با صدای بلند خواند:
وای چه اشتباهی ، این دفعه دیگر آدم نامناسبی را برای لینچ کردن ، انتخاب کرده اند .
و این سکه ، یک روی دیگر هم دارد : آدم های مناسبی برای لینچ کردن وجود دارند ، چه کسانی ؟ آدم های بیکس و کار . بله رسم روزگار چنین است .
مسافر فضایی انجیل تازه ای به زمین هدیه کرد . در انجیل تازه ، مسیح واقعاً آدم بیکس و کاری بود ، و خار چشم کسانی شد که به از ما بهتران وابسته بودند .
اما در عین حال مجبور شد همان حرفهای قشنگ و گیج کننده انجیل های دیگر را هم دوباره تکرار کند . بنابراین یک روز مردم برای سرگرمی و تفریح خودشان او را به یک صلیب میخ کردند و صلیب را در زمین کاشتند . لینچ کنندگان فکر می کردند ، مسلماً عکس العملی نشان داده نخواهد شد . البته خواننده نیز همین فکر را می کند زیرا انجیل جدید بارها با قاطعیت به کله همه فرو کرده بود که مسیح آدم بیکس و کاری است .
و بعد درست قبل از مرگ این موجود بیکس و کار ، آسمان دهان باز کرد و رعد و برق برخاست . صدای خداوند چون بهمنی فرو ریخت . به مردم گفت این آدم بیکس و کار را به فرزندی می پذیرد و از این لحظه تا ابد ، همه قدرت و امتیازات پسر خالق جهان را به او اعطا می کند . خدا گفت از این لحظه به بعد هر کس آدم بیکس و کاری را آزار دهد ، به دهشتناک ترین وضعی تنبیه خواهد شد .